داستان رهايي....


راستش من كه به حال اين افراد غبطه مي خورم . كي ما از خواب غفلت بيدار شويم ....خدا ميداند..

اي كه پنجاه رفت و در خوابي مگر اين پنج روزه دريابي

خجل آن كس كه رفت و........

اين شما و داستان واقعي رهائي يك انسان سعادتمند از دست اعتياد :

- آموختم براستي انسان ، هماني است كه خودش سعي كرده آنگونه باشد . مي تواند خليفه الهي يا شيطاني باشد .

- گفتند اول بايد درست تفكر كردن را ياد بگيري و بداني همه مسئوليتها به عهده خود توست و در اين راه هيچكس نمي تواند بار ديگري را ، حمل نمايد .

- گفتند از همه صفت هاي بد بايد پاك شوي ، تا لايق پاكي باشي و هر چه را بكاري ، روزي درو خواهي كرد ، پس بذر نيكو بكار

سفر........... از تاريكي به روشنائي،از حقارت به سر افرازي . به خاطر رنج و عذابي كه از ترك هاي مختلف تجربه كرده بودم ، روش درمان بسيار ساده بود و اين خواست خداوند مهربان بود كه مشتاقانه به سوي نور حركت كنم .

آنقدر درد و سختي تحمل كرده بودم كه نداشتن پول برايم به هيچ وجه مهم نبود و هر چه جلوتر مي آمدم ، بيدارتر شده و بيشتر متوجه اوضاع مي شدم و تازه فهميدم چه بر سر خودم آورده ام و همه هستي ام را به خاك سياه نشانده بودم . خداوند ، درهاي رحمتش را رويم باز نمود و براستي چنين است كه پس از هر سختي ، گشادگي است به من آموختند خودت اين شرايط را بوجود آورده اي و بايد خودت درستش كني . گفتند كه علت اصلي اعتياد ناداني است ، يعني راه لذت خدادادي را ندانستي كه به دنبال لذت كاذب موادمخدر رفته اي و براي درمان اعتياد . بايد دانا شوي و بايد بداني كه چكارهايئ بايد بكني تا بتواني از چنگال سياه و پليد اعتياد ، خود را برهاني

در طول 20 سال تزريق هروئين ، پانزده بار به زندان هاي مختلف افتادم كه علت اصلي آنها همگي مربوط به اعتياد بود. به جائي رسيد بودم كه رگ براي تزريق نداشتم و اين بسيار در آور بود . مرگ برايم آروزوئي دست نيافتني شده بود و بارها با مصرف بيش از حد ، اقدام به خودكشي مي كردم.......

http://rahmat110.blogfa.com

0 نظرات:

» نظر شما؟